Marketa Irglova - Mary 歌词

مغز صیاد شد و رویای آغوش تورا
باز کابوس شدم غفلت صیاد نگرفت
گشتم و گشتم و گشتم ، کسی در خاطرم
در کنار نام تو هییییچ کسی جا نگرفت
هر ندایی میرسد از تو ، از هوش میروم
طول این سال این دلم،یک لحظه آرام نگرفت
میروی و میرود سوی سیاهی چشم من
رنگ صبحی به خودش این شب ممتد نگرفت
شعر من سیر نفس بود بدین خاطر بدان
حرف دل را شعر من قافیه بازی نگرفت
کما
这个歌词已经 324 次被阅读了