مغز صیاد شد و رویای آغوش تورا
باز کابوس شدم غفلت صیاد نگرفت
گشتم و گشتم و گشتم ، کسی در خاطرم
در کنار نام تو هییییچ کسی جا نگرفت
هر ندایی میرسد از تو ، از هوش میروم
طول این سال این دلم،یک لحظه آرام نگرفت
میروی و میرود سوی سیاهی چشم من
رنگ صبحی به خودش این شب ممتد نگرفت
شعر من سیر نفس بود بدین خاطر بدان
حرف دل را شعر من قافیه بازی نگرفت
کما